-
داستان یک روحانی با ۷ دختر!
پنجشنبه 9 بهمنماه سال 1393 07:13
داستان یک روحانی با ۷ دختر! بگذارید از اول سفر برایتان بگویم سفری که با خواهران دانشجو جهت زیارت مشهد مقدس برگزار شده بود از میان اتوبوسی که ما با آنها همسفر بودیم حداکثر چند نفر انگشت شمار با چادر الفت داشتند. لذا وقتی وارد اتوبوس شدم کمی ترسیدم از اینکه عجب سفر سختی در پیش دارم. نمیدانستم با این همه بیحجاب و…...
-
داستان زیبای نصیحت مادر
پنجشنبه 9 بهمنماه سال 1393 06:59
داستان زیبای نصیحت مادر دهقانی با زن و تنها پسرش در روستایی زندگی می کرد. خدا آنها را از مال دنیا بی نیاز کرده بود . مرد دهقان همیشه پسرش را نصیحت می کرد تا در انتخاب دوست دقت فراوان کند و افراد مناسبی را برای دوستی برگزیندسالها گذشت تا اینکه پدر از دنیا رفت. تمام اموال و املاکش به پسرش رسید . پسر کم کم نصیحتهای پدر...
-
داستان کوتاه راه کار شیطان
پنجشنبه 9 بهمنماه سال 1393 06:44
داستان کوتاه راه کار شیطان سه کارورز شیطان در دوزخ قرار بود که به همراه استاد خود جهت کارورزی و کسب تجربه عملی به روی زمین بیایند. استاد دوره کارآموزی از آنها سوال میکند که برای فریب و اغفال مردم از چه فنونی استفاده خواهند کرد؟ شیطان اولی میگوید: من فکر میکنم از شیوه کلاسیکی بهره خواهم جست، به این معنی که به مردم...
-
داستان آموزنده گنج غلام
پنجشنبه 9 بهمنماه سال 1393 06:36
داستان آموزنده گنج غلام ایاز، غلام شاه محمود غزنوی (پادشاه ایران) در آغاز چوپان بود. وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید، چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان کرده بود و هر روز صبح اول به آن اتاق میرفت و به آنها نگاه میکرد و از بدبختی و فقر خود یاد میآورد و سپس به دربار...
-
داستان آموزنده و زیبای تاثیر قرآن
جمعه 23 آبانماه سال 1393 05:31
داستان آموزنده و زیبای تاثیر قرآن یک مسلمان سالخورده، بر روی یک مزرعه در کوهستانهای کنتاکی شرقییکی از ایالت های آمریکا همراه با نوه جوانش زندگی می کرد. پدربزرگ هر صبح زود بر روی میز آشپزخانه می نشست و قرآنش را می خواند. نوه اش تمایل داشت عین پدربزرگش باشد و از هر راهی که می توانست سعی می کرد از پدربزرگش تقلید کند. یک...
-
داستان جالب دزد کیست!؟
جمعه 23 آبانماه سال 1393 05:18
داستان جالب دزد کیست!؟ داستان ما اینگونه آغاز میشود که : در یک دزدی بانک یکی از ایالات آمریکا دزد فریاد کشید : همه افراد حاظر در بانک ، حرکت نکنید ، پول مال دولت است و زندگی به شما تعلق دارد همه در بانک به آرامی روی زمین دراز کشیدند این «شیوه تغییر تفکر» نام دارد، تغییر شیوه معمولی فکر کردن . هنگامیکه دزدان بانک به...
-
داستان جالب زن باهوش
جمعه 23 آبانماه سال 1393 05:08
داستان جالب زن باهوش مردی تمام عمر خود رو صرف پول درآوردن و پس انداز کردن نموده و فقط مقداری بسیار اندکی از در آمدش را صرف معاش خود می کرد و در واقع همسر خود را نیز در این مکنت و بدبختی با خود شریک نموده بود. تا اینکه روزی از روزها او به بستر مرگ افتاد و دیگر برایش مسلم گردید که حتما رفتنی است. بنابراین در لحظات آخر،...
-
داستان آموزنده توهم قفل
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1393 07:28
داستان آموزنده توهم قفل پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب کند. چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند. آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت که: «در اتاق به روی شما بسته خواهد شد و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد، تا زمانی که آن جدول را حل نکنید نخواهید توانست قفل را باز کنید....
-
داستان جالب مسابقه
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1393 07:09
داستان جالب مسابقه یک روزنامه انگلیسی مسابقه خوانندگان را برگزار کرد و قول داد به کسی که در این مسابقه پیروز شود، جایزه کلانی خواهد داد. سوأل مسابقه این بود که یک بالون حامل سه دانشمند بزرگ جهان است. یکی از آنها دانشمند علم حفاظت از محیط زیست و یکی از آنها دانشمند بزرگ انرژی اتمی و یکی دیگر دانشمند غلات است. همه...
-
داستان کوتاه نجات زندگی
سهشنبه 20 آبانماه سال 1393 05:08
داستان کوتاه نجات زندگی روزی مرد میانسالی که کنار استخر ایستاده بود،زندگی خود رابه خطر انذاخت تا جوانی راکه درآب افتاده بود و دست و پا میزد ،نجات دهد… برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید برچسبها: داستان کوتاه نجات زندگی ، داستان کوتاه و جذاب نجات زندگی ، داستان کوتاه و جالب نجات زندگی ، داستان کوتاه و آموزند نجات...
-
داستان تحمل درد آمپول
سهشنبه 20 آبانماه سال 1393 05:02
داستان تحمل درد آمپول یادم می یاد وقتی پسرم ۳ ،۴ ساله بود باید هر چند یکبار برای زدن واکسن به درمانگاه می رفتیم. طبیعتا مثل خیلی از بچه های کوچک پسرم دل خوشی از آمپول زدن نداشت و همیشه در موقع آمپول زدن اشکش روان بود. یکبار که مسئولیت بردن پسرم به درمانگاه توسط همسرم به من سپرده شده بود. داشتم فکر می کردم که چگونه می...
-
داستان جالب صورت حساب
دوشنبه 28 مهرماه سال 1393 06:12
داستان جالب صورت حساب جانی ساعت 2 از محل کارش بیرون آمد و چون نیم ساعت وقت داشت تا به محل کار دوستش برود، تصمیم گرفت با همان یک دلاری که در جیب داشت ناهار ارزان قیمتی بخورد و راهی شرکت شود. چند رستوران گرانقیمت را رد کرد تا به رستورانی رسید که روی در آن نوشته شده بود :ناهار همراه نوشیدنی فقط یک دلار، جانی معطل نکرد و...
-
داستان زیبای کلام امید
دوشنبه 28 مهرماه سال 1393 06:04
داستان زیبای کلام امید باب باتلر در سال ١٩۶۵ در انفجار مین زمینی در ویتنام پاهایش را از دست داد؛ قهرمان جنگ شد و با استقبال رسمی به وطن بازگشت. بیست سال بعد او ثابت کرد که قهرمانی از قلب انسان نشأت میگیرد. یک روز گرم تابستانی، باتلر در تعمیرگاهش، در شهر کوچکی در آریزونای امریکا، کار میکرد که ناگهان صدای فریادهای...
-
داستان آموزنده عکاسی خدا
دوشنبه 28 مهرماه سال 1393 05:56
داستان آموزنده عکاسی خدا دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه میرفت و بر میگشت. با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد. بعد از ظهر که شد، هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت. مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه...
-
داستان آموزنده تخته سنگ
دوشنبه 28 مهرماه سال 1393 05:50
داستان آموزنده تخته سنگ در زمان ها ی گذشته ، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند. بسیاری هم غرولند می کردندکه این چه شهری است که نظم ندارد. حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای...
-
داستان غمگین دستان پاک رفتگر,داستان غمگین,داستان مفهومی دستان پاک رفتگر,داستان کوتاه دستان پاک رفتگر
دوشنبه 28 مهرماه سال 1393 05:41
داستان غمگین دستان پاک رفتگر مرد رفتگر آرزو داشت برای یکبار هم که شده موقع شام با تمامی خانواده اش دور سفره کوچکشان باشد و با هم غذا بخورند، او بیشتر وقت ها دیر به خانه میرسید و فرزندانش شامشان را خورده و همگی خوابیده بودند . هر شب از راه نرسیده به حمام کوچکی که در گوشه حیاط خانه بود میرفت و خستگی و عرق کار طاقت فرسای...
-
داستان آموزنده سلف سرویس
سهشنبه 22 مهرماه سال 1393 06:34
داستان آموزنده سلف سرویس امت فاکس، نویسنده و فیلسوف معاصر، هنگامی که برای نخستین بار به آمریکا رفته بود برای صرف غذا به رستورانی رفت. او که تا آن زمان، هرگز به چنین رستورانی نرفته بود در گوشه ای به انتظار نشست با این نیت که از او پذیرایی شود. اما هر چه لحظات بیشتری سپری می شد ناشکیبایی او از اینکه می دید پیشخدمت ها...
-
داستان کوتاه و زیبای چقدر لبخند بدهکاریم؟
سهشنبه 22 مهرماه سال 1393 06:19
داستان کوتاه و زیبای چقدر لبخند بدهکاریم؟ ایستادهام توی صف ساندویچی که ناهار امروزم را سرپایی و در اسرع وقت بخورم و برگردم شرکت. از مواقعی که خوردن، فقط برای سیر شدن است و قرار نیست از آن چیزی که میجوی و میبلعی لذت ببری، بیزارم. به اعتقاد من حتی وقتی درب باک ماشین را باز میکنی تا معدهاش را از بنزین پر کنی، ماشین...
-
داستان واقعی و زیبای دعای مادر
سهشنبه 22 مهرماه سال 1393 06:09
داستان واقعی وخیلی زیبایی که در پاکستان اتفاق افتاده پزشک و جراح مشهور (د.ایشان) روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد ، باعجله به فرودگاه رفت . بعد از پرواز ناگهان اعلان کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه ، که باعث از کارافتادن یکی از...
-
داستان آموزنده و جالب نمیتونم ها .. خدا حافظ
سهشنبه 22 مهرماه سال 1393 05:58
داستان آموزنده و جالب نمیتونم ها .. خدا حافظ خانم معلمی در آمریکا کاری کرد که اسم او در تمام کتابهای تربیتی و پرورشی چاپ شد. تمام دوستانی که در دانشگاه، علوم تربیتی و روانشناسی تربیتی خوندن امکان ندارد که قضیه این خانم رو نخونده باشند. معلمی با ۲۸ سال سابقه کار به اسم خانم دنا جامپ. (deanna jump) خانم دُنا یک روز رفت...
-
داستان آموزنده طناب خیالی
سهشنبه 22 مهرماه سال 1393 05:50
داستان آموزنده طناب خیالی کودکی از مسئول سیرکی پرسید: چرا فیل به این بزرگی را با طنابی به این کوچکی و ضعیفی بسته اید؟ فیل میتواند با یک حرکت به راحتی خودش را آزاد کند و خیلی خطرناک است! صاحب فیل گفت: این فیل چنین کاری نمیتواند بکند. چون این فیل با این طناب ضعیف بسته نشده است. آن با یک تصور خیلی قوی در ذهنش بسته شده...
-
داستان پرداخت هزینه در آخرت
سهشنبه 22 مهرماه سال 1393 05:41
داستان پرداخت هزینه در آخرت پیرمرد ثروتمندی در بستر مرگ بود. تمام زندگی او بر محور پول چرخیده بود و حالا که عمرش به پایان میرسید با خود فکر کرد، بد نیست در آن دنیا چند روبلی در دست داشته باشد. بنابراین از پسران خود خواست که یک کیسه روبل در تابوتش قرار دهند. فرزندانش هم این درخواست او را برآورده کردند. وقتی به آن دنیا...
-
2 داستان خواندنی و آموزنده هیچکس زنده نیست, بخشش گردو
چهارشنبه 22 مردادماه سال 1393 18:13
2 داستان خواندنی و آموزنده داستان خواندنی (هیچکس زنده نیست …) دوستی می گفت: خیلی سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به حضور و غیاب داشتند. تعدادی هم برای محکم کاری دو بار این کار را انجام می دادند، ابتدا و انتهای کلاس، که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی. هم رشته ای داشتم که شیفته یکی از دختران هم دوره...
-
داستان اموزنده و جالب محل دقیق ضربه !، پند کشیش، برادران مهربان
چهارشنبه 22 مردادماه سال 1393 18:10
داستان اموزنده و جالب محل دقیق ضربه !، پند کشیش، برادران مهربان داستان جالب (محل دقیق ضربه !) مهندسی بود که در تعمیر دستگاه های مکانیکی استعداد و تبحر داشت. او پس از۳۰ سال خدمت صادقانه با یاد و خاطری خوش باز نشسته شد. دو سال بعد، از طرف شرکت درباره رفع اشکال به ظاهر لاینحل یکی از دستگاه های چندین میلیون دلاری با...
-
داستان کوتاه سلیمان و مورچه عاشق, داستان کوتاه در را برویم باز میکنه, یه آشی برات بپزم
چهارشنبه 22 مردادماه سال 1393 18:09
داستان کوتاه (سلیمان و مورچه عاشق) روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟ مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم. حضرت سلیمان فرمود: تو...
-
داستان جالب وقت رسیدن مرگ، داستان من و خدا
چهارشنبه 22 مردادماه سال 1393 18:07
داستان جالب (وقت رسیدن مرگ) نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش … مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت … مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعدا … مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست.طبق لیست من الان نوبت توئه مرده گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد...
-
داستان آموزنده لوح زندگی
چهارشنبه 22 مردادماه سال 1393 18:05
داستان آموزنده لوح زندگی لوح زندگی را چگونه بخوانیم مرد ثروتمند بدون فرزندی بود که به پایان زندگیاش رسیده بود کاغذ و قلمی برداشت تا وصیتنامه خود را بنویسد: ((تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم نه برای برادر زادهام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران.)) اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل کند و آنرا نقطه گذاری کند...
-
مجموعه اسلایدهای آموزشی حسابرسی1
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1390 07:39
مجموعه اسلایدهای آموزشی حسابرسی1 مجموعه اسلایدهای آموزشی حسابرسی1 - اسلاید های پاورپوئینت بر مبنای کتاب اسکندری قیمت: 45,000 ریال ***** آموزش ریاضیات پایه ( حسابداری) آموزش ریاضیات پایه ( حسابداری) به شکل پاور پوئینت قیمت: 52,000 ریال ***** دیکشنری تخصصی رشته حسابداری دیکشنری تخصصی انگلیسی به فارسی رشته حسابداری قیمت:...
-
آموزش نرم افزار مالیاتی اداره ی دارایی
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1390 07:39
آموزش نرم افزار مالیاتی اداره ی دارایی حسابدار خود باشید. آموزش نرم افزار مالیاتی اداره ی دارایی قیمت: 85,000 ریال ***** کدینگ حساب ها - نرم افزار های حسابداری نمونه کدینگ شرکت های بازرگانی، تولیدی و پیمانکاری و ساختمانی قیمت: 150,000 ریال ***** لوح فشرده ی تکمیل اظهارنامه ی مالیاتی حسابدار خود باشید. لوح فشرده ی...
-
پکیج جامع نرم افزارهای حسابداری فارسی
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1390 07:39
پکیج جامع نرم افزارهای حسابداری فارسی پکیج جامع نرم افزارهای حسابداری فارسی قیمت: 50,000 ریال ***** آموزش حسابداری دولتی - کارشناسی حسابداری آموزش حسابداری دولتی - کارشناسی حسابداری - چهار واحدی به شکل پاور پوئینت قیمت: 50,000 ریال ***** آموزش نرم افزار حسابداری رافع 7 خود آموز نرم افزار حسابداری رافع 7 به شکل فیلم...